مثل همه همردیفانش از زمین خاکی محلهاش شروع کرده است. ورودش بهطور جدیتر به دنیای فوتبال از دوران راهنمایی تحصیلی بوده و کمکم به تیمهای خوب شهر و حتی تیم ملی دانشآموزی رسیده است. قد و بالا و استیل مناسبش، درکنار تمرینات مستمر و عزمی راسخ روزبهروز پیشرفت بیشتری را نصیبش کرده تا جاییکه امروز در سطح اول فوتبال ایران یعنی در لیگ برتر بازی میکند؛ بهعنوان بازیکن «سیاهجامگان ابومسلم خراسان».
پشتکار این فوتبالیست محله طبرسی شمالی، با اینکه خود را در ابتدای راه میداند، افتخارات زیادی را به کارنامه ورزشیاش افزوده است؛ برای نمونه میتوان به قهرمانی آسیای تیم ملی دانشآموزی با حضور او اشاره کرد؛ یا آمار ۱۳پاس گل و ۸گل در نخستین سال حضورش در تیم غدیر خراسان و کاپیتانی و قهرمانی استان با این تیم.
بیش از این را در گفتگوی شهرآرامحله با سعید واسعی، هافبک هجومی ۲۱ساله تیم فوتبال سیاهجامگان بخوانید.
فرزند ارشد خانواده پنجنفرهمان هستم. از همان کودکی عشق توپ و فوتبال بودم. در عالم کودکی خودم پا به توپ میشدم و رویاهای بزرگانه در سرم بود. مثل همه پسربچههای عشق فوتبال که خود را بهجای فوتبالیستهای مطرح جهان میگذارند، تصور میکردم مثلا رونالدو هستم و در زمین چمن فوتبال بازی و همه را دریبل میکنم و گل میزنم. البته این علاقه زیاد فقط در رویا نبود؛ بلکه از همان دوران کودکیام هر وقت فرصتی پیش میآمد، در کوچه و محله و زمین خاکی و هر گوشهوکنار با بچههای محل، فوتبال بازی میکردیم. از طرفی سعی میکردم درسم را هم خوب بخوانم تا پدر و مادرم با فوتبال بازیکردنم مخالفتی نکنند. دوران بچگی با این عشق و علاقه گذشت.
ورود جدیام به دنیای توپ، زمانی شکل گرفت که به محله طبرسی شمالی آمدیم. در مدرسه راهنمایی شهید چراغچی درس میخواندم که عضو تیم مدرسه شدم. بازیهای خوبم باعث شد مربی تیم سایپا، احمد زینعلی که مربی مدارس هم بود، مرا به آن تیم دعوت کند. سهسالونیم عضو تیم نونهالان سایپا در لیگ کشوری و تیم نوجوانان آن در دسته یک مشهد بودم. بعد هم به عضویت تیمهای نوجوانان و امید غدیر خراسان درآمدم. سه سال هم عضو این تیم بودم و به عنوان کاپیتان آن قهرمانی استان را تجربه کردم. یادم هست که فقط در یک سال ۱۳پاس گل دادم و هشت گل به ثمر رساندم.
با راهنماییهای حسین رضائیان، مربی تیم غدیر به تیم ملی دانشآموزی هم دعوت شدم. در مسابقات دانشآموزی آسیایی که به میزبانی ایران و با حضور ۱۰ کشور مانند کره و چین و تایلند برگزار شد، ما توانستیم بدون گل خورده قهرمان شویم و من هم شدم دومین گلزن تیم ملی با ۶گل زده. وارد هر تیمی که میشدم، مربیانم به بازیام اعتماد میکردند و همین مسئله انگیزهام را بیشتر میکرد.
در آخرین بازی دوستانهای که برای تیم غدیر کردم، رباط صلیبی پای چپم پاره شد و چهارماه خانهنشین شدم. بعد از آن مربی تیم صنعت خراسان از من برای پیوستن به تیمش دعوت کرد که پیشرفت اصلی من در این تیم بود؛ اعتقاد زیاد مربی به من، اعتماد به نفسم را بالا برد. کمتر از یک سال از ورودم به این تیم میگذشت که تیم سیاهجامگان به من پیشنهاد داد با آنها قرارداد ببندم. اما آن زمان دوست داشتم بیرون از مشهد بازی کنم؛ به این ترتیب راهی مس کرمان شدم.
در کرمان متوجه شدم با اینکه سرمربی یعنی اکبر میثاقیان همشهریام است همتیمیها بیشتر هوای بومیها را دارند و به غریبهها اهمیت چندانی نمیدهند. این قضیه متاسفانه در مشهد خود ما کاملا برعکس است؛ چون غیربومیها را روی سرشان میگذارند و از استعداد مشهدیها غافلند! در هر صورت یک هفته بیشتر در مس کرمان نماندم و دوباره به مشهد آمدم و الان هم که در رده بزرگسالان تیم سیاهجامگان ابومسلم، «مرد خدا» هستم؛ تیمی که با آن به بالاترین سطح فوتبال ایران یعنی لیگ برتر راه پیدا کردم.
این «مرد خدا» جریان دارد؛ درواقع صفتی است که ما ورزشیها به هافبک هجومی و بازیساز میدهیم. در موقعیتی که به لطف خدا به دست آوردهام، به نظر خودم تنها یک ایراد اساسی دارم؛ من چپپا هستم و بهخوبی میتوانم از سمت چپ زمین حرکت کنم و فوتبالیستهایی که این ویژگی را دارند، تعدادشان کم است؛ با اینهمه، چون از ابتدا فقط بر روی پای چپ تمرکز و تمرین کردهام، بازی با پای راست برایم سخت است.
در حال حاضر روزی دو ساعت در سالن یاس یا زمین ثامنالحجج (ع) تمرین میکنم تا آمادگیام را حفظ و در ورزش حرفهای پیشرفت کنم.
اگر خدا آرزویی در دلت گذاشت، قطعا توانایی رسیدن به آن را نیز به تو میدهد. این اعتقاد من است. خیلی به آینده امیدوارم و میدانم روزی به تیم ملی میپیوندم. به خاطر همین اعتقادم وقتی وارد تیم سیاهجامگان شدم پیراهن شماره۸ را به عشق امام رضا (ع) پوشیدم. میخواهم تلاش کنم همیشه در اوج بمانم؛ چون به اوج رسیدن، آسان است، اما در اوج ماندن، سخت.
زمستان سال گذشته، تیم منتخبی از مشهد برای مسابقات جام شیخراشد راهی امارات شد که من هم در آن حضور داشتم. در آن تورنمنت، تیم ما نایبقهرمان شد و من دوبار بهترین بازیکن زمین شدم. آنجا سه تیم کمتر از ۲۱سال اماراتی از من دعوت کردند تا برای آنها بازی کنم، اما به دلایلی نشد.
گاهی درکنار فوتبال، فوتسال هم بازی میکنم؛ مثلا در مسابقات فوتسال جام رمضان سال گذشته عضو تیم «یاران خراسانی شهیدان نجفی» بودم که در سه جام مختلف در مشهد آقای گل شدم و در ۳۰مسابقه ۷۰گل زدم.
نمیدانم چرا بعضیها حرص مال دنیا را میخورند، کفن که جیب ندارد!
نمیدانم بعضی چرا این همه مال و منال جمع میکنند و حرص مال دنیا را میخورند! این پولها را میخواهند کجا ببرند؟ مگر کفن جیب دارد؟ علت اینکه من به فوتبال رو آوردهام پول نبوده؛ عشق و علاقه حرف اول و آخر را میزند. نمیخواهم بگویم که پول مهم نیست؛ اتفاقا دوست دارم آنقدر داشته باشم تا به دیگران کمک کنم، اما حرص نمیزنم. من اگر به این حوزه وارد شدهام، دلیلش این است که فکر میکنم استعدادش را دارم. معتقدم مهارت فوتبال، ذاتی است و با تمرین میتوانی بر مهارتهایت اضافه کنی. همیشه هم سعی میکنم از حاشیه به دور باشم، چون حاشیه بازیات را تحتالشعاع خودش قرار میدهد.
شاید ۱۵ ساله بودم که عضو تیم سایپای مشهد بودم. فاصله محل تمرین تا خانه ما در طبرسی شمالی زیاد بود و باید از این سر شهر به آن سر شهر میرفتی. من موتورگازی داشتم و یادم میآید یک روز با دوست و هم تیمی ام دوترکه راهی محل تمرین بودیم. بین راه ناگهان موتورم خراب شد.
روز تعطیل و همه مغازهها بسته بود و پولی هم برای درست کردن موتور نداشتم. به دوستم گفتم تو برو تا به تمرین برسی، من برمیگردم خانه. اما دوستم با معرفت بود و گفت که حالا که تو نمیآیی، من هم نخواهم رفت! هر دو پیاده برگشتیم خانه؛ در حالی که موتورم را دستم گرفته بودم! فکر میکنم بدنسازی کاملی کردیم؛ چون از ترمینال تا طبرسی شمالی را در آن وضعیت قدم زدیم! روز بعد راستش را به مربی گفتیم و او هم غیبت ما را ندیده گرفت و به ما اجازه تمرین داد.
متاسفانه کسی نیست که استعدادهای محله را شناسایی کند
محله ما پر از استعدادهای فوقالعاده ورزشی است و من این را از نزدیک شاهد بودهام. هنوز هم گاهی به مجموعه ورزشی یاس نبی (س) سر میزنم و بازی بچهها را تماشا میکنم. خدا را شکر با توجه به امکاناتی مانند همین مجموعه ورزشی، در حال حاضر اوضاع خیلی خوب شده، اما متاسفانه کسی نیست که استعدادهای محله را شناسایی کند. امیدوارم مسئولان با برگزاری مسابقات محلات، وقت و توجه بیشتری را صرف کشف و شکوفا کردن استعداد این بچهها کنند.
برخی آدمها در زندگی افراد، خیلی تاثیرگذارند. این واقعیتی انکارناپذیر است. هادی پیری، یکی از این افراد است که همیشه بهعنوان دوستی خوب درکنارم بوده است. پدر و مادر هم که تاج سرم هستند و هرچه دارم از آنهاست، اما درکنار این عزیزان، آقای تراب منصوری، مربی تیم صنعت یکی از عوامل پیشرفت من بوده است.
*این گزارش در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۹۴ در شماره ۱۷۴ شهرآرا محله منطقه ۳ منتشر شده است.